جهت بازدید پست های قبل کلیک کنید
*************
ادامه مطلب...
چیزی شبیه روح
از درون تیره و گرفته ام
سفر کرد
و رفتنش را تماشاگرانه نگرستم
دور شد
و اما شاید ...
نزدیک به ابدیت
همان جا سکنا گزید
این رفتن و ماندن من ِ توخالی
یک واقعه است
یک تشبیه بزرگ
یک بلای فزون
کسی نمیداند و نمیبیند
که در من
مرگی وارونه رخ داده است
روحی نفس نمیکشد
و جسمی پا برجا
.
.
.
مریم جاوید
آینه در آینه بگذار
سر تا سر اندیشه ات را
دعوت کن از خیال
تا سماع برقصد
در چینه ی آینه ها
و آنگاه
در اندرون خودت
ارامش را هجی کن
اینجا رسم زندگی آموختن خطاست
اینجا فقط
خیال حقیقت است و خیال
.
.
.
مریم جاوید
کاش همین کوچه ی کناری ما
منزل داشتی
تا نامت آنقدر وهم وحشت نداشت
ساده و دست یافتنی
میشدی
هم سایه
هر از گاهی آدمیزادس دیگر
به تنگ می آید از زمین و زمان
میزند دلش را این همه خاکی بودن
و به سرش میزند هوس میهمانی
میهمانی که
از جنس خاکی ها
از خانواده
و اقوام
و دوستانت
نباشد
میهمانی که
شاید
هم سایه ات باشد
در تعقیب گریز روزهای روزگار
بروی به منزلش
چندی بنشینی
بگویی
بشنوی
حتی اگر هم شد چایی بنوشی
در جوار هم سایه ...
آری همین قدر صمیمی و نزدیک
کمی بعد از عشقبازی عقربه ها
چشمانت را نم نم ببندی
و بی خیال تمام
بود و نبود ها
شد و نشد ها
تجربه کنی
یک خواب ِ خالی از بیداری را
خوابی پر از هبوط ِ آرامش
در یک تن خسته ی پیامبرنمایی
که مملو از گیجی میشود
و با جان و دل به فراموشی میسپارد
که گوشش ، دوشش و وجودش
پر از اقناع و حرف بود
آری
دلم هم سایه
دلم دیدار هم سایه
میخواهد
حتی اگر
نام هولناک دیگرش
مرگ باشد
آری
همین قدر ساده و دست یافتنی
.
.
.
#مریم_جاوید
گرچه نا آرامم
اما گویی تُ ...
آرام ترین اقیانوس ِ خیال ِ منی
بی انتها و صبوری
پر از
اعماق ِ صعب العبوری
لبریز از
مگو ترین راز هایی
اما نه
شاید هم
تُ اقیانوس ارامم نیستی
همان معجزه ی دنیایی
که تجاوز نمیکند به هم ات
شور و شیرین ِ وجودت
نمیدانم
شاید
و
شاید
و
شاید
تُ زلال ترین آبی
این قرن و این دنیایی
.
.
.
مریم جاوید