سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نهانخانه جان


ای صمیمی ، ای دوست 

دلم سخت تنگ گشته برایت

در کدام حفره ی زندگی ام پنهان گشتی

که من بی نصیبم ز روی ماهت 


همیشه دردهایم حرف میشود برایت

و انگاشته روی کاغذی  در توالی یادت

آن کاغذی که در سر برگ سر رسیدم 

عنوان شود نامه ای به خدایم


نامه ای که نه سر ی انگاشته 

و نه ته ای برایش

نامه ای که تا خِرخِره

پُر گشته ز من بی حوصله 


تا دلت بخواهد گله گی از این زمانه 

ناسپاسی به قدر ِ قطره ها 

نای نداشته 

به اندازه ی حجم خاطره ها


باز سوال های مکرر ِ خودم نمیدهد امانم

ایمانت کجا ؟تحملت کجا ؟صبرت کجا...

رمیده اند ز جسم خاکی ات ؟

به خدایی ات مانده ام با خودم چه کنم ...


باز هوای رها شدن میزند به سرم 

باز واژه ها به شکل دست نیافتن ها 

 باز آرزوی محال ز من و برآورده نشدن زتو

کاش بودم پرنده ای 

که به پرواز می آمدم 

به نزدیکی ات 


از کودکی تا کنون با من است این آرزو 

کودکی ها بودم کودک

دلم فقط به هوای پرواز میزد لک 

اما حالا  خواستن تو همیشه پرواز را بهانه کرده 

مریمـــــــــــ

عکس شبنم

مــــ ن  نوشت  مـــــ ن 

این لحظه از آن لحظه هاست که 

نم میکشد دلم

 ترک میخورد بغضم

و سخت هوس میکنم 

کارت دعوت بفرستم برای اشکم



 



برچسب‌ها:
نامه - خدا - عکس - دل نوشته - هوس - اشک - قطره - خاطره
+ تاریخ چهارشنبه 92/9/20ساعت 12:46 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر