سلام عزيزمعالي بود
شب ها که سکوت است و سکوت
است و سياهيآواي تو مي خواندم از لايتناهي... آواي تو مي آردم از شوق به پروازشب ها که سکوت است و سکوت است و سياهيامواج نواي تو به من مي رسد از دوردريايي و من تشنه مهر تو چو ماهيوين شعله که با هر نفسم مي جهد از جانخوش مي دهد از گرمي اين شوق گواهيديدار تو گر صبح ابد هم دهدم دستمن سرخوشم از لذت اين چشم به راهياي عشق تو را دارم و داراي جهانمهمواره تويي هرچه تو گويي و تو خواهي