سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نهانخانه جان

عکس هایی زیبا (33 عکس)

خاطره امروز من   92.6.27

 

" این روزها ، همه  نگاه می کنند ، شما چطور ؟! "
............................

.
.
این جای ِ خالی را ...
بگذار همان خالی بماند ... ،
" این روزها ، همه نگاه می کنند ، ... " ،
انگار ...
هیچ دستی ...
برای ِ یاری نیست ...

 

 

تصمیم دارم از خاطرات بعضی روزام اینجا بذارم ... این اولین روز !!!

این پست واسه دل خودمه !!!!

اگه بخوام از رنگ این روزام بگم طوسیه ... خیلی غمگینیم ...

دست هستی (دختر عمه ... 2 ساله ) رفته تو دستگاه ... یه هفته س چشم همه اشک و خونه ... خیلی دعا کردیم ... خیلی تو قلبامون درده ///

واقعا بعضی وقتا پول .. ثروت ... مقام و ... هیچی نیست ...

همه دکترا قطع امید کردن ... وای خدا چقدر تلخه که گذرت به بندهات بیافته ... چقدر سلامتی نعمته /// خدایا شکرت !!!

این یه هفته به چشم دیدم که ما آدما جز خدا هیچکس و نداریم ... فقط کاش تو خوشی هامون کارایی نکنیم که تو ناخوشی یامون خدا صدامونو نشونوه ///

امروز عصر هستی کوچولومون موند با  یه دست !!!! ای خدا به مادرش صبر بده ... دکترا کاری از دستشون بر نیومد دستشو قطع کردن داغونم /// 



برچسب‌ها:
خاطرات من - گاه نوشت - نوشته های تلخ - دست - دکتر- قطع عضو - خدا
+ تاریخ چهارشنبه 92/6/27ساعت 11:45 عصر نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر