سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نهانخانه جان

 

 

 

 

 

من سکوت خویش را گم کرده ام

لاجرم در این هیاهو گم شدم

من که خود افسانه می پرداختم

عاقبت افسانه مردم شدم


ای سکوت ای مادر فریاد ها

ساز جانم از تو پر آوازه بود

 تا در آغوش تو در راهی داشتم

چون شراب کهنه شعرم تازه بود


در پناهت برگ و بار من شکفت

تو مرا بردی به شهر یاد ها

 من ندیدم خوشتر از جادوی تو

ای سکوت ای مادر فریاد ها


گم شدم در این هیاهو گم شدم

تو کجایی تا بگیری داد من ؟

گر سکوت خویش را می داشتم

زندگی پر بود از فریاد من




برچسب‌ها:
شعر عاشقانه احساسات رمان فریدون مشیری جملات زیبا ...
+ تاریخ دوشنبه 92/3/27ساعت 12:30 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر