آسانسوری شده ام تنها در برجی متروک
که سال هاست بهانه ای برای اوج گرفتن نداشته است
به خانه ام بیا خسته ام از این همه ایستادگی...
چقدر کم توقع شده ام...
نه آغوشت را می خواهم ...
نه یک بوسه ...
نه دیگر بودنت را...
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست...
مرا به آرامش می رساند حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست...
در سکوتی سرشار از ناگفته هایم ، با حسی عاشقانه
بر لوح تنهاییم اثری مینگارم :
" ما " شدن ،
رویایی که هرگز تعبیر نخواهد شد .