کــ ـاش بـ ـه جـ ـای حــجـــاب ،
حـــیـا اجـبـ ـاری بـ ـود !
شـــرف اجـبـ ـاری بـ ـود !
راسـ ـتــی و درسـ ـتــی اجـبـ ـاری بـ ـود !
کــ ـاش داشـتـن مـعـرفـت و وجــدان اجـبـ ـاری بـ ـود !
کــ ـاش یـ ـه ذره انــسـانـیـت اجـبـ ـاری بـ ـود ! ...
بگـــــذار سکـــــوت قانون زندگـــــی مــ ♣ ن باشد
وقتـــــی واژه هـــــا
د ر د را نمی فـــــهمند
کـــاش غـــ ♣ م وغصه هـــــا مجانـــــی نبود
مجانــــی است لعنتــــی
هـــمه میخورنــــد
...
مثل آن چای هایی هستند که خورده نمیشوند!
...
...
هوایت که به سرم می زند
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوایِ بی توئی!
هی ... با توام ... تو که آنقدر خودت را گرفته ای...
×مغرور× نباش...چون...
این روزها بدون تو میگذرد
بدون تو من میخندم
بدون شب بخیر هایت خوابم می برد....
بدون تو زنده ام هنوز
اما...فقط یک چیز ×عجیب× است...
آری!این روزها میگذرد اما ×بی تو× تقویم مرا زجر میدهد
آری میخندم اما ×بی تو× خنده هایم به گریه می اندازد دیگران را
آری میخوابم اما چشمهایم بر هم نرفته ×تو× در خوابم قدم میزنی
آری زنده ام اما ×بی تو× نفس کم می آورم...
حرفم را پس میگیرم...
هی...تو...همچنان ×مغرور× باش...
هی ... با توام ... تو که آنقدر خودت را گرفته ای...
×مغرور× نباش...چون...
این روزها بدون تو میگذرد
بدون تو من میخندم
بدون شب بخیر هایت خوابم می برد....
بدون تو زنده ام هنوز
اما...فقط یک چیز ×عجیب× است...
آری!این روزها میگذرد اما ×بی تو× تقویم مرا زجر میدهد
آری میخندم اما ×بی تو× خنده هایم به گریه می اندازد دیگران را
آری میخوابم اما چشمهایم بر هم نرفته ×تو× در خوابم قدم میزنی
آری زنده ام اما ×بی تو× نفس کم می آورم...
حرفم را پس میگیرم...
هی...تو...همچنان ×مغرور× باش...
هنوز هم ، حوالی خواب های
شبانه ام پرسه میزنی
لعنتی !!
دیر وقت است ، آرام بگـــــــیر
بُگذار یک امشب را آسوده بخوابم