پس یا پیشش را نمیداند دلم
فقط دل گیر است دل گیر
هوای دلم !!!
یک نفس ِ عمیق
پر از هوای مسموم
یک حال ِ بد
نشسته در صورتی مغموم
این روزها ...
شبیه درختی کهن سال
که گم کرده ریشه اش را
یا ...
باغبان ِ بی دلی که
سخت تیز کرده تیشه اش را
گنگ و مبهمم
نه راه ِ رفت دارد حالم
نه سوی بازگشت
اینجا
سرد و تاریک
نشسته است
دلم
کسی نمیداند
اینجا
حال بد ِ من رام شده
اما زیر ِ خاکستر ...
فقط
الا بذکر الله تطمئن قلوب
تحمل میکند
باز دلم
مریم جاوید
از مجرای قلمم
سوز
و از لای پنجره
بوی ِ هوای ِ نم دار
میرسد
بر صفحه ی امروز ِ من
.
سر خط
حرف تاز ه ای نیست
برای هدر دادن یک سطر
یک صفحه ی کامل
تکرار دلم تنگ است
بس نبود
حالا نوبت سطر تازه ایست
.
.
.
دلم تنگ است
.
.
.
وقت آن است
که از گندوم زارهای زرد
سیب های سرخ
و زیتون های سبز بنویسم
بنویسم
که شاید
از نقطه ی سرشتم
تا به امروز
خاک تشنه یک دیدار است
شاید هم
باید بنویسم
که ما هستیم
که بفهمیم
خوبی تو !!!
مقیاس و ابعاد و واژه نمیسناسد
خوبی تو !!!!
مطلق ِ مطلق
مختص
قلب ِ من است
...
حاشیه نمیرود
قلمم
ساده و سلیس
مینویسد
برایم
که
دلم تنگ است
برایت ...
مریم جاوید
تقدیم به امام ِ عصرم (عج)
به او که بینهایت دلها براش تنگ است
عصری که پاییز بود دلم !!!
مهمان ِ آسمان ِ شهرم
شده بود
باران
در آن عصری که
پاییز بود
دلم
..
در راه ِ بازگشت
به خانه
کفش هایم
بیقرار بودند
شاید
عاشق ِ برگ های
خیابان شده بودند
من هم
در آغوش ِ باران
آرام گرفت
کمی
دلم
آخر به خود
قول داده بودم
دلم نگیرد
دیگر
از دیدن چتر هایی که
مامن ِ عشق دو نفر
میشود
زیر باران
...
در حیاط
را می بندم
پشت ِ
دل ِ باران
و
احساس ِ خوب
و
دل ِ برگ های عاشق
..
و میبینم
حیاط پر از کفش های
مهمان است
قول داده بودم
دلم
نگیرد
اما
دیوانه شدم
وقتی
کفش های تو
باز
نیست
میان ِ کفش ها
...
مریم جاوید