شهر آذین است و شاد
اما امان از قلب من
مدام میکوبد جدایی مشت
باز بر این قلب من
صدای شوق میرسد از ریسه های شهر
اما نیست صدایی در این قلب من
هر چند محکم است این ریسمان جدایی
اما شکر آن باقیست
که وصل است از قلب ِ من به آسمانی
خدایا
خدایا
خدایا
مگر انصاف است که عالم
در این میلاد باشند و
خورشید ِ مهر
از نظرها پنهان
خدایا
خدایا
خدایا
گرچه هست هر جا
گرچه مبیند ما را
اما تا نگردد پیدا
آرام نگیرد قلب ها
کاش نرگسی جایی
دعایی کند برای این قلب ها
مریم جاوید