پا در میانی مادرم
جواب داد باز ...
...
حس آرامشی هست
میان حفره ی سیاه ِ چشمش
که سالهاست
پی اش میگردم
...
من چموش و لج باز
بودم اما
پا در میانی مادرم
جواب داد باز
...
میشود صدایش را
سالها شنید
و در پیچ و خم شنیدارم
هزار بار تکرار کرد
و هرگز حسته نشد
چه شیرین است
طعم گواری شرعی بودن ِ بودنت
...
تو از هزار قبلیه دور تر
آمدی
اما
گویی
هزار سال است که آشنای منی
....
پا در میانی مادرم جواب داد باز !!!
بهترین
هدیه زندگی ام
آمدنت
به سرزمین ِ احساس ِ من
خوش آمد
""و این شاید معجزه باشد شاید ""
نفس کم می آورم
شبیه آدم هایی که مبطلا شدند
به آسمی وخیم
هوای شهرم تازه ی تازه است
حتی نم ِ باران هم دارد
آری نم ِ باران هم دارد
ریه هایم مشکلی ندارند
اما
بغض مسدود کرده است
راه ِ دم و باز دمم را
خوب است خفه نمیشوم
خوب است زنده ام
کسی که نفس نمیکشد
گلویش پر است از بغض
باز زنده است
""و این شاید معجزه باشد شاید ""
لحظه های من تشنه ی معجزه اند
نه معجزه ای شبیه موسی و عیسی و ..
نه ...
حتی معجزه است
برایم
فقط لبخندی از تو
ریسمان ِ دلم
محکم نمیشود تا تو
مگر به لبخندی از تو
حواست هست
حال من خوب نیست
اما
منتظرم
محبوب ِ قلبم
منتظر ِ فقط
لبخندی از تو ...
****************
متن: مریم جاوید
عکس : مریم جاوید
تو بی واژه هم شعری !!!
هیس !
سکوت مطلق
آرام باشید لحظه های من
دوباره باید شاعر بشوم
و این است
برایم
یک اجبار ِ شیرین
اما ..
بی واژه ، بی کلمه ، بی لغت
ردیف و قافیه اش
هماهنگ باشد باید
با ..
سکوتی محض
من سوگند یاد میکنم
که دستم
آلوده نشود
دیگر به قلمی
تا به هوای نوشته های من
عاشق نشود
حتی جوهری
باید در عمق درونم
اینبار
حس کنم
تجلی یک شعر ناب را
آنجایی که میشود
پرواز کرد تا آسمان ها
نگران نیستم
تو تا بینهایت خوبی ها
بی نهایت نزدیکی
حتی
میتوانی
بی واژه هم شعر باشی ...
مریم جاوید
نور دیده ام تکرار ِ دیدنت است ...
روشنی ِ روزگارم
از نگاهت
اتفاق ِ ساده ای نیست
من با چشم ِ جانم
دیده ام
جای خورشید و ماه
چشم هایت
بینا میکند
تمام بیکران ِ من
در هر صبح
و
هر شب
مریم جاوید
مرا از سر سطر معنی کن
ترجمه ی احساسم را
خطا رفتی
ساده
سلیس
روان
بنویس
یک دل سیر اسیر است
جایی ...
این روز ها بهار است
اما
بی تقصیر است بهار
فقط
وخیم
آلرژی میگیرد
احساس ِمن
به فکر ِ تو
هـــ م یـــ ن
مریم جاوید