پيام
* نهانخانه جان*
93/1/26
دلتنگ...
جالب بود .
* نهانخانه جان*
ممنونم... اولين داستانک بود ///
* نهانخانه جان*
مرسي
* نهانخانه جان*
@};-
* نهانخانه جان*
=)
.:آيينه:.
http://parsiyar.ir/yasobahar/Feeds/8535397/
* نهانخانه جان*
اولين بار بود ، داستانک نوشتم ، ان شالله در داستانک هاي بعدي /// ممنون از راهنمايي و خوشحالم مورد پسندتون قرار گرفته ///شما هم موفق باشيد
«خنده بازار»
برا اولين بار عالي بود،بازم رو همين کار کني بهتر ميشه
* نهانخانه جان*
واقعا ممنونم
«خنده بازار»
@};-
* نهانخانه جان*
@};-
عرفان وادب
قشنگ بود
* نهانخانه جان*
ممنونم
عرفان وادب
@};-
* نهانخانه جان*
@};-
#حسين عاشوري#
با نظرات عباس آقا موافقم @};-
* نهانخانه جان*
ممنونم حسين آقا
#حسين عاشوري#
خواهش ميکنم .. در آخر داستان نتيجه گيري که کردي درباره *غرور* بود .. درحاليکه انگار نميشه اسم اون حالت رو *غرور* گذاشت .. حالا من نميدونم منظور شما از *غرور* در اين داستان چيه؟
* نهانخانه جان*
پس به نظر شما اسم اون حالت رو چي ميشه گذاشت ؟
#حسين عاشوري#
دقيقا نميدونم ، ولي احساس ميکنم اگر اين داستان پيامش دوري از غرور هست ، خود داستان اين حس رو نميرسونه / بعدشم کدوم درخت ميتونه از تبر خوردن و از اين اتفاق احساس خوبي بهش دست بده؟ ( اگر بهش جان ببخشيم)
* نهانخانه جان*
خلاقيت در نوشتن و جان بخشي به گياه بوده ///
#حسين عاشوري#
خب اگه قرار باشه بهش جان ببخشيم .. پس بعدش نميتونه يه درخت بخاطر تبرخوردن خوشحال و مسرور بشه .. ميتونه؟ .. مگر اينکه اين اتفاق هم همون خلاقيتي باشه که شما ميگي
* نهانخانه جان*
چرا اين درخت تصورش اين جور بوده که با تبر خوردن به درجه ي بالاتري ميرسه /// درختن ديگن اونا هم همين جور فکر ميکنن ...
#حسين عاشوري#
تابحال تو عمرم اينجوري قانع نشده بودم :-o
* نهانخانه جان*
:D واقعا ؟>