سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نهانخانه جان

 

باران ببار ،،، تو را به جان ابرها قسم ببار 

دلم سخت در تنگا تنگ غم گیر کرده 

تو ببار !!! ای همرنگ درد های درون نهانم

شاید تو باریدی و  چشمانم

 حیا را قورت و خجالت را دور بریزند 

شاید کم گفته ام ...

میدانم که من در تنگا تنگ غم نیستم 

من فقط در حوالی آتشی به نام زندگی پرسه میزنم 

من می ترسم از شعله های این آتش بی جان 

آتشی که احساس نمیداند 

درد نمیداند ،،، تنهایی و غصه نمیداند 

ببار باران از چشمانم گذشته  دیگر 

ببار بر بی پروایی این زندگی 

دستم به هیچ جا نمیرسد 

باران تو طلب های نگرفته ام را بگیر 

از این آتش بی امان 

ترسی از جنس اطمینان 

هو هو میکند کنار گوشم 

مترسم پر شعله هایش بگیرد بر دامن جوانیم 


مریمـــــــــــ


مــــ ن  نوشت  مـــــ ن 

چتر ها دور انداختی اند ... جسم خاکی ام عطش دارد ..

اندازه یک ابر گرفته باران میخواهد ...

 



برچسب‌ها:
آسمان - ابر - باران - عکس های باران - جملات عاشقانه
+ تاریخ جمعه 92/9/8ساعت 10:20 عصر نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر