سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نهانخانه جان

عکس زمستان


بلاخره چون آلو های قرمز بر شاخه رسیدی

خوش رسیدی زمستان

شیرین هستی اما خوشحال نیستم از رسیدنت 

چرا که این درخت ِ گذر عمر ، امروز تو را میوه میدهد 

و فردا در بهاران ...

سیبی که ز گلاب بر رویش شنبم شده باشد

 

اما ارثی است مهمان نوازی ام 

خوش رسیدی  زمستان

زمستانی که ،،،، بیست و دو سالگی ام را 

به سوغات آوردی

رخت هایت را بِکَن و در خانه ی ما لم بده 

دراز کن پایت را در عمق ِ لحظه 

چشم در چشم ِ تقویم ِ روی دیوار شو 

تا ذوب شود پاییزی که رفتنی بوده


من فصل سرد ِ برف های یک رنگت را دوست دارم 

من فصل بی بهانه دل گیر نبودن آسمانت را دوست دارم 

من فصل تولدم را بسیار  دوست دارم 

اما چکه چکه شدن جوانی ام 

در جریان رودخانه ی زندگی را 

دوست ندارم 


ای زمستانی که هر سال 

سر میزنی بر زنده مانی من 

و یک سال جوانی ام را 

تاراج میبری

و سرازیر میکنی اش در رودخانه ی زندگی 

با همه ی این حرفها

خوش رسیدی زمستان

مریمـــــــــــ


عکس زیبای زمستان

مــــ ن  نوشت  مـــــ ن 

سکوت ِ همیشه بیدار ِ شب

از پشت پنجره ی کلبه ی چوبی ام 

با تپش برف ها بر اندام نازک ِ شیشه 

و باور شدن زیبایی زمستانِ فریفته 

در حجم ذهنم

لحظه های نابی را روی کتبه ی تاریخی قلبم

 کَنده کاری میکند ...

 



برچسب‌ها:
زمستان - عکس زمستان - بهار- شب- برف- شعر نو - میوه - خانه
+ تاریخ یکشنبه 92/10/1ساعت 1:49 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر