بیا با هم ببافیم ... من دل شورگی ها را تو آرامش را
حل میشود سختی های درونم
در حرارت ِ دستانت
***
زلال میشوم و فرو می چکم
بر وسعت بی انتهای قلبت
***
در گیرم میشوی
در گیرت میشوم
***
ساده نیست اما
تو اتفاق می شوی
و ...
من دچارت میشوم
***
باز شب
باز پنجره های پر از حرف ِ شهر
باز معدود عابرانی که بسیار خسته اند
و باز
می لغزد بی وقفه احساسم
بر گونه ی مهتابی ِ ماه
***
و تو هرگز
حتی نمیپنداری !!!
که امشب
هم نشین است
چه آشوبی با دل ِ من
.
.
.
مریم جاوید