هنوز هم تو، سر آغاز
بند بند ِ شکفتن های منی
.
.
.
جایی امن
در ژرف ِ اندیشه هایم
اقیانوس همیشه نا آرامیست
به اسم خیال ...
جایی که واژها
لال میمرند
تا مگو ترین راز مرا
هیچ موجی نرساند
به گوش ِ سنگ ریزه های احساس
هرچند که دنیای داشتنت
دنیای وهم و خیال است
اما...
تو واقعی ترین واقعی منی
.
مریم جاوید
تو نبودی
که سقف دلم ناگه ترک خورد
هنوز هم نیستی
اما ...
چکه میکند حضورت مادام الحظه
از تمام زوایای زندگی ناچیز من
تو در من
رفت و آمد داری
عمیق می آیی
و بر چینه ی روح ِ من تکیه میزنی
و با همان لبخند مستانه ات از جرعه ی وجودم
فنجان ، فنجان به ظاهر چای مینوشی
اما به واقع جوهر جان مرا مینوشی
و سر خوش و مسروری از میهمانی بی دعوتت
و باز
بی خدا حافظی میروی
تا باز گردی
ساعتی دیگر به بهانه ای دیگر
در این تن خسته ...
گاهی آدم میشوم
شاید فقط چند لحظه
و به حقیقت ِ آمدنت در چهار چوب ذهنم
شک میکنم
و میگویم
تو خیالی
تو وهمی
و تو خیلی وقت است
که نیستی ...
اما باز در هیاهوی همین افکار
خاطرات ِ بی جسمت مثل یک روح سرگردان
میرسد از راه و می شکند
شیشه ی نازک پنجره ی قلبم را ....
.
.
.
#مریم . جاوید
پر از روشن ِ خاموشم
پر از حرفای ِ مسکوتم
پر از یک حس ِ نامعلوم
پر از چشمی که میبیند
ولی هست اندکی مسموم
با این همه تفسیر
از این حال ِ ناخوش ِ نا آروم
تو اینبار بگو تو
کجا قورت میدهی
جرعه جرعه
بودنت را
کجا سر میکشی
هوا هوا
نفست را
کجا که به این وسعت ِ بسیار
در جهان من نیستی
یا که نه شاید هم
پنهانی
زیر حریر آرزوهای دیگری
تا تماشا نکنی مرا
با این سقوط ِ جانانه و چشم گیر
گرچه مغرورم خیلی
اما
تا بیش از این دیر نشده
باز آ
من به تمنای ناخوش آمدنت مجبورم
#مریم_جاوید
حیف که میتپد
لای موهایم
ضربان قلب لانه یک گنجشک
اگر این آشیانه نمیپاشید
ازهم
من همان هزار سال پیش
تبر به ریشه ی این شاخسار در هم تنیده
زده بودم
.
.
.
.
#مریم_جاوید
***
کجای این جهان
خیره بر احوال ِ منی
کجای این سکوی ناهموار زندگی
در فکر هموار شدن منی
.
من از سرزمین معجزه وار عشق
سوی تو
رخت بسته ام
و از آن دو لشکر همیشه سیاه پوش
و آن پرچم سرخ ِ ممنوعیت ها
چشم بسته ام
.
همه را
دست باد سپردم
در خیال ِ خوشم
خوش باورم که
روزی تقدیر هم
شبیه همزادش ، دریا
همزاد ِ مرا
بازگرداند ، باز به من
*
*
*
مریم جاوید
پشت سرزمین ِمشرق
شاخه شاخه نور می روید
.
مرغان مهاجر
دریا دریا نغمه سَر میدهند
.
گیاهان معجزه وار
گل میکنند
.
آسمان ِ پاک
بی مهابا در شوق ِ آبی ماندن
غوطه ور است
.
و کولی های عاشق
تا ابد جاودانه عاشقند
.
چه راه دوریست
سفر از این سرزمین ِ ترس ها
سفر از تمام مرزها
سفر از این همه باورها
.
اما ...
من به امید ِ جاودانه عاشق زیستن
.
در خیالم هر روز و هر شب
با نور چشمی که کمی هم آشناست
مدام رنگ ِ سازش ِ رویا میزنم بر تمام ِ خاطرم
...
#مریم_جاوید
تو پرکشیدی
آزادی ات را
در اسارت این روزها
..
حواس ِ تو نیست
که در بین کاج های یخ زده ی این جنگل
صدایی مسرانه تکرار میکند
تو را تا ابد
..
اما... بگذار تکرار شود
این صدای ِ نبودن محض ِ تو
که شاید
روزی بیایید به یادت
که چقدر نبودی تا هنوز
..
دور شو
دوای ماندن تو
شکل دیگر درد شد
وقتی که دلت اهلی رفتن بود
..
آری ...!! آرام دور شو
نباید
بیدار کند
صدای رفتنت
خواب ِ بوته های سبز ِ وحشی خاطرات را
دور شو و حتی نگیرید ، هرگز دلت
که روزی
تو همبستر این درختهای بی عبور ِ نور بودی
..
کلا ، اصلا
یادت برود زمان هایی را که
برکه ی جاری در اندام جنگل
بال های تو را غسل تعمید میداد
و حواست نباشد
حالا هرشب
حال ِ این برکه
یاد ِ تو را آه میکشد
و از یادش میبرد
که باید
دلش خوش باشد
به تلفیق شکل روی ماه ِ ماه در خود
نه
این
کـهـ
فقط
ت و
را
آه
بکشد
آه
***
مریم جاوید