یک عالم مُـــــــــــردن !!!
یک وقت هایی میشود
از روزنه ای که شبیه پنجره ی اتاقت هست
دلت هوایی شود و بخواهی ..
بال داشته باشی و بروی
آنقدر بروی که همه بودنت را فراموش کنند
شبیه درختی شده ام
که ریشه هایش خسته از خاک شده اند
.
.
.
هوای
رها شدن
دارم
ای زندگی
.
.
.
هی ...
زندگی اسارت شیرینی است
اما ..
گاهی دلت هوای مُـــــــــــردن میکند
نه مُـــــــــــردن به معنای عام
مُـــــــــــردن یعنی اینکه
یک جای دنج دنیا ته ِ ته دنیا تک و تنها بی فکر ِ بی فکر
پر از لحظه های آروم
بنشینی در تراس ِ جهان
و یک فنجان دم کرده ی بهار نارنج بنوشی !!!
آری ...
به دید من
فارغ از دنیا شدن مُـــــــــــردن است و این مُـــــــــــردن بسیار زیباست ...
ای خودم جان
دلم مُـــــــــــردن میخواهد ... حواست هست ؟؟!!
مریم جاوید
ترک برداشت دلی که ترک ِ دیدار ِ تو شد ...
نه...
آسمان ابر است
نه ...
از مهتاب ِ امشب
قطره ای باران
چکه میکند
و نه ماه !
حوصله ی کرشمه ی و ...
پنهان کردن ِ چهره ی فریبنده اش زیر ِ حریر ابرها
را دارد..
قرص و محکم
نشسته است
روبروی دلی که
هوایش
برای دیدار ِ دوست
ترک برداشته است ...
گاهى باید بغضت را بخورى
اشکت را تف کنى که مبادا دل کسى بلرزد...
حتى درتنهایى خودت حق اشک ریختن ندارى
چرا که قرمزى چشمهایت دل میشکند...!