شب ...
قطره ،،، قطره
بوسه زد
بر گیسوی مهتاب
ماه ...
نمایان گشت
در آستان ِ آسمان
ابر های گرفته ...
فرو ریختند
در مرداب ِ آسمان ِ هفتم
چین نازکی برداشته
دامن ِ مخملی شب
و شاخه ... شاخه نور
ریخته در چین چین هایش
چه رویایی شده امشبم
شبیه اقاقی ها شده امشبم
نشسته ام در گوشه ای از بلندای دنیا
نشسته ام در تراس ِ خانه
همه چی حی وحاظر :
دو صندلی کهنه ی چوبی
دو استکان ِ بی ادعا چای
اما بی قند ...
من هم منتظر و چشم به راه ِ تو ...
و از کاسه شب ،،، زیبایی ها را مزه مزه میکنم
تا بیایی ...
یادت نرود
سر راه ،،، با نگاهت بیایی
امشب میخواهم
چای را با نگاه ِ تو بنوشم
و به اندازه هزار سال برایت
حرف بزنم
به اندازه ی پر های پرنده های دنیا برایت
فقط حرف بزنم
مریمــــــ