نور دیده ام تکرار ِ دیدنت است ...
روشنی ِ روزگارم
از نگاهت
اتفاق ِ ساده ای نیست
من با چشم ِ جانم
دیده ام
جای خورشید و ماه
چشم هایت
بینا میکند
تمام بیکران ِ من
در هر صبح
و
هر شب
مریم جاوید
اگه تو دنیا قرار بود جای چیز دیگه ای باشم دوست داشتم
جای اشک روی صورت تو باشم
تو چشمات متولد بشم
رو پلکات جون بگیرم
رو گونه هات جاری بشم
و
رو لبات بمیرم...
گاهى باید بغضت را بخورى
اشکت را تف کنى که مبادا دل کسى بلرزد...
حتى درتنهایى خودت حق اشک ریختن ندارى
چرا که قرمزى چشمهایت دل میشکند...!