سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نهانخانه جان


دل گیرم 

دل گیرم 

باز ابری شده هوای دلم 

آری باز 

دل گیرم 

از پهنای آسمان ِ بیــــ مــــآه

از خورشیدی که غریبانه 

سرد است 

از عقربه های ساعت هایی که در امتداد ِ هم 

تکــــــــــرا کنان 

هشدار میدهند 

نبودن را 

و مرا می تر ساند 

و مرا می هراساند 

از تکیه بر دیوار ِ کاهگلی زندگی 

از بی نوری ِ نور ِ یک روزنه 

از هوای ِ بیمار ِ اتاقم 

از یاس هایی که عمرشان محدود است 

و از ریزش برگ ها به تقاضای فصل 

آری ... 

من میترسم 

این روزها

حتی از ساده ترین اتفاق ها 


پـِیــــ در پـِیــــ 

در خط ِ ممتد ِ پـِیــــ نوشت ها ی 

دفترم 

نگاشته میشود 

+++

 خدایا هست حواست که نیست

اللهم عجل الولیک الفرج 

  

مــ . جآوید 

 



برچسب‌ها:
خدا دعای فرج شعر نو متن ادبی شعر سپید عکس زیبا عاشقانه
+ تاریخ شنبه 93/3/31ساعت 9:29 عصر نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر

مجله آنلاین ایران‌سان | www.IranSun.net


خلوت نشین های من با خودم ، شبیه مردی میان سال است که سالها جای وعده ی غذایی مدام طعم تنهایی را چشیده است . مرد ی که هیچ وقت مثل همه فکر نکرد ، مردی که شبیه هیچ کس نبود .

امروز در تاریک و روشن اتاقم شبیه یکی از آن مردهای خاص ِ تاریخ با خودم خلوت کردم . 

یک خودکار با جوهر ِ مشکی ، که همیشه از مادرم بیشتر در جریان ِ دردهای زندگی ِ من بوده است ؛ یک دفتر با کاغذهای کاهی ،که با   بویی که نمیشد اسمش رابوی نا گذاشت ، شاید هم بوی گریه میداد ، اما گریه های من یا خود دفتر را نمیدانم ؛ و البته خالی بودن ِ جای ِ  یک سیگار رو به زوال میان ِ انگشتان ِ باریکم و کم بودن ِ امواج پی در پی دود در اطرافم شباهت این خلوت را به خلوت های مرد های خاص ِ تاریخ  کم تر کرده است     .و در انتها ی تمام شرایط مشابه و نا مشابه یک  استکان چای ِ بی نلبکی ، پر رنگ تر از همیشه و مثل برگ های زرد و نارنجی پاییز  که منتظر ریزش هستند چای امروز من هم حال ِ آنها را داشت سخت منتظر یخ زدن بود ... 

انگشتانم قلم را ،،، قلم  برگ ِ دفتر را و واژه ها تمام روح مرا نوازش دادند ... 

و یک سوال ِ ساده بی ابهام ، آرام غلتید روی کاغذ و گشتن پی ِ جوابش جاری شد در تمام ذره های تنم ... 


کجای قصه خطا کردم   ... که این همه ندارمت ؟!



برچسب‌ها:
عاشقانه عکس عکس عاشقانه متن ادبی جدایی داستانک
+ تاریخ یکشنبه 93/3/25ساعت 9:50 عصر نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر


کلا خودم هم باورم نمیشه که تا این ساعت بیدار بودم و نخوابیدم و درس خوندم ، چه برسه خانواده و اقوام  که منو به بیخالی وحشناک  به درس نسبت میدهند !!! 

اما به نظرم خیلی از رفتارای آداما تغییر پذیرفتنی ... 

من سر هیچ درسی توی زندگیم انقدر وقت نذاشتم اما چون این درس محدودیت پاسخ اشتباه داره دیگه نشستم خوندم .

الان شبیه تک تک خطا و قواعدای این کتاب شدم ... 

فقط خدا کنه قبول شم ... 

تا یه چند ساعته دیگه مشخص میشه قبول میشم یا نه !!! 

چقدر خوبه آدم از آینده خبر نداره   ...  الان من که نمیدونم صبح قبول میشم یا نمیشم پس میخونم  ،،،و مهم تر از بی خبر بودن عنصر ِ امید ِ  که نقش  مهمی  توی زندگی هر کسی داره  ... امید خیلی خوبه اونقدر خوبه که حتی زیاد تر از اندازه اش هم توی وجودمون یافت بشه بد نیست  !

***

 نمیدونم چند نفر این پست رو میخونن اما چند چیز بزرگواران !!! 

اول اینکه دعا کنید قبول شم 

دوم اینکه اسم کتاب ِ گفته نمیشه با عرض شرمندگی 

سوم اینکه نتیجه آزمون هر چی که باشه حتما انتهای این پست فردا ثبت میشه 

 


لحاظات خوبیه  من رفتم نماز و دعـــــــــــ آ ان شالله که قبول شم  

 

***

**

*

 

و اما نتیجه ی آزمون بنده : 

خب خداروشکر با لطف خدا و دعای دوستان و تلاش شبانه روزی ام 

هم خودم و هم بغل دستی گرامیم 

قبول شدیم 

اصلا آدم که به یه نفر کمک میکنه 

انگار قبولی براش شیرین تر میشه 

و خانومه هم که دیگه تو پوسته خودش نمگنجید و هی تشکر میکرد 

خب به خیر گذشت و قبول شدم

...

دوستان این آزمون سه مرحله داره 

اولی و  دومی رو همون بار اول قبول شدم 

دعا کنید سومی هم که هفته ی دیگه س بار اول قبول شم 

ان شالله :) 

 



برچسب‌ها:
کتاب امتحان درس خواندن شب دعا ی امتحان آزمون
+ تاریخ چهارشنبه 93/3/21ساعت 4:29 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر

عکس خدا


بدون تشبیه !!! 

بدون استعاره !!! 

بدون توصیف !!! 

...

میخواهم ساده ترین حالت ِ یک حال ِ خوب را اعتراف کنم . 

آن هم یک اعتراف ِ  شیرین ... 

.

داشتنت دنیا را  کنج لحظه های واپسینم انداخته 

میدانی !

 جای  ِ دنیا ،،، 

تـــو ... به مــــــن ...

دنیا دنیا اعتماد و تکیه گاه بخشیده ای 

.

 هر وقت هوایی ات میشوم

 مژگانم سنگین ،،، پلک ها روی هم ،،، ذهنم حوالی تو 

همه دست به دست هم 

 تا نزدیکی ات را من  لمس کنم 

داشتنت را جای تمام ِ نداشتن هایم 

انتخاب کردم ... 

برای هر از دست دادنی 

داشتنت را به رخ ِ دنیا 

کشیدم 

خالصانه سپاس ،،،

برای داده هایت ، برای گرفته هایت ، برای به آرزو های نرسیده ام و  برای نعمت های آینده ام ... 

به خوبی هایت قسم 

تو را برای من بس است

... 


 

مریم.جاوید 



 



برچسب‌ها:
شعر سپید خدا عکس عاشقانه متن ادبی متن زیبا خدا شعر
+ تاریخ چهارشنبه 93/3/14ساعت 1:28 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر

moet01051543.jpg


وقتی

هستــــــــــــ ی

انگار ...

هیچ کسی نیست 

و یا شاید 

کسی دیده نمیشود 

وقتی 

نیستــــــــــ ی 

انگار ...

رفته ای 

پشت ِ صحنه ی چشم های  ِ من 

خسته گی  دَر کنی 

 تمام روزنه ی 

چشم های من 

میشود کلبه ی حقیرانه ی حضورت 

و ... 

خسته گی هزار ساله ی تو 

مرا پیش ِ همه 

دختر ِ  بی چشم 

تلقی میکند

و 

کسی نمیداند 

که 

 تمام ِ مویرگ های چشم های  ِ من 

انعکاس ِ  تصویر تو ست

... 

بر نمیگردی 

و این 

درد آور است 

حداقل

چشمانم را پس بده !!!

مریمـــ.جاوید



 



برچسب‌ها:
شعر نو شعر سپید عکس عاشقانه متن ادبی زیبا چشم ها
+ تاریخ یکشنبه 93/3/11ساعت 7:10 عصر نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر

عکس انار


عصر نزدیک است ...

 با خلوت ِ همیشگی ام 

در تراس ِ خانه 

می نشینم روی صندلی چوبی ام 

نگـــــــــــاه میکنم 

به دور و نزدیکم 

...

به آسمانی که آبی نیست 

چون از بس چشم ها آبی ندیده اند 

دیگر رنگ ِ  آبی را هم  نمیشناسند 


به پرندگانی که در قفس نیستند 

چون  مانندشان بسیار است 

و یا شاید چون زیبا نیستند 


به خورشیدی که زودتر از همیشه رفته 

شاید حوصله ماندن را  نداشته 

و یا شاید ...


به ماه ای که در راه است 

که بازامشب هم 

 حریر ابر تنش است 


به حیاط همسایه 

که چندیست  درخت انارش غم گین است 

از شکوفه های مهجورش از شاخه 

و .. 

شاید انارها هم عاشق میشوند 

...

همه چی آرام ِ آرام 

و من خوشبخت نیستم 

گله ای هم نیست 

چون حوصله ای هم  نیست 


مریم . جاوید 



برچسب‌ها:
عکس عاشقانه عکس هنری شعرنو ادبیات-متن ادبی عاشقانه
+ تاریخ شنبه 93/3/3ساعت 3:56 عصر نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر