تو پرکشیدی
آزادی ات را
در اسارت این روزها
..
حواس ِ تو نیست
که در بین کاج های یخ زده ی این جنگل
صدایی مسرانه تکرار میکند
تو را تا ابد
..
اما... بگذار تکرار شود
این صدای ِ نبودن محض ِ تو
که شاید
روزی بیایید به یادت
که چقدر نبودی تا هنوز
..
دور شو
دوای ماندن تو
شکل دیگر درد شد
وقتی که دلت اهلی رفتن بود
..
آری ...!! آرام دور شو
نباید
بیدار کند
صدای رفتنت
خواب ِ بوته های سبز ِ وحشی خاطرات را
دور شو و حتی نگیرید ، هرگز دلت
که روزی
تو همبستر این درختهای بی عبور ِ نور بودی
..
کلا ، اصلا
یادت برود زمان هایی را که
برکه ی جاری در اندام جنگل
بال های تو را غسل تعمید میداد
و حواست نباشد
حالا هرشب
حال ِ این برکه
یاد ِ تو را آه میکشد
و از یادش میبرد
که باید
دلش خوش باشد
به تلفیق شکل روی ماه ِ ماه در خود
نه
این
کـهـ
فقط
ت و
را
آه
بکشد
آه
***
مریم جاوید