در حوالی مرز سکوت تو
در حوالی نبود تو
صدایی می چکد از باورم
صدایی که قطره قطره میشود در خاطرم
صدایی شبیه به قلمی تپبده
برای نقش زدن صدایت بر سر در قلبم
گنجاندنش سخت است در باورم
که تو نیستی ، تو رفته ای و من گم شده ام
در گرگ و میش هوایت جان میدهم
فقط یک بار کن پیدام
راه دوری نرو ای جانم
در خودت بگردد و مرا آنجا بیابم
من غرق در سایه ها نیستم
من گمگشده میان ماندن و رفتن نیستم
من از آبادی نا آبادم کوچ کرده ام
به سوی تو هجران کرده ام
از خودم دور شده ام
و خودم را گم کرده ام
از آتش عشقت که مرا می زد داغ ، فاصله گرفته ام
و اکنون در ییلاق یادها و خاطرهایم
کنار تو ،،، در همان نزدیکی چادر زده ام
مریمـــــــــــ
مــــ ن نوشت مـــــ ن
از قرار گاه همیشگی ... خیالم را میگویم ،،، خسته ام
این بار بیا هر جای این کره ی گرد و خاکی
قرار بگذاریم ...
سر چهار گوش پنجره ی اتاقم
کوچه ی آسمان
زیر نور ماه
از حالا تا همیشه منتظرم
دوستان بقیه متن های بی نهایت زیبا و عکس ها در
ادامه مطلب...
گاهی ارزش داره از همه چیزت بگذری
تا لبخند رو به لبای یکی هدیه کنی
گاهی میتونی با یه کار کوچیک همون لبخند رو بکاری رو لباش
گاهی مهم اینه که بخوای بخندونی
اون وقت خدا هم میخنده
گاهی از خودت بگذر ... فقط گاهی ..
آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود ...
تمام شد !
امروز با تو بودن
یا نبودن فرقی ندارد...
سیگار باشد و خیابان ...
من میروم تا دود کنم هستی ام را....!!!!!!!!