من سکوت خویش را گم کرده ام
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریاد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو در راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریاد ها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من
زیبا ترین رمان ایرانی
من یک زنم ...
از جنس خاک ...
پس این همه احساس درد برای چیه ؟؟؟
کجای کتاب قانون من و مجاز به کشیدن این همه درد کرده؟؟؟
این رمان ایرانی زندگی زنی را شرح میدهد شبیه من شبیه تو شبیه تمام زنای ایران ساده و راحت ....
ادامه مطلب...