سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نهانخانه جان

 


تُنگ ِ لب پَر و کِدر کنج طاقچه که خیلی شبیه حال ِ و روز ِ من بود ؛ به نگاهم رنگ ِ آرامش می داد . آرامشی که من در  چهار دیواری ام ، تنها نیستم 

.چند وفتی بود که این ماهی با آشیانه اش میهمان ِ  طاقچه ی اتاقم بودند. انگار همسایگی با این ماهی برایم عادت شده بود .

امــــــــــا ... مثل همیشه رفتن تلخ ترین حادثه ی یک ماندن است .

از صبح در فکر این بودم که عصر ماهی را در حوض ِ پارک ِ نزدیک خانه بیاندازم تا شاهد ِ رفتن ِ ذاتی خودش  نباشم.    

خورشید شبیه میهانهایی که وقت رفتنشان رسیده بود در حال ِ جمع و جور کردن تنش پشت ابرها  برای رفتن به آن سوی مرز ها  بود  . رفتم کنار طاقچه ؛ ماهی آرام و بی صدا بود مثل همیشه ، و من مغموم  ، ماهی که فکر انسان را نمیتوانست بخواند ، شاید هم میتوانست  بخواند و آرامشش  از رفتن و .جاری شدن در خانه ای بزرگ تر بهتر  از تنگ ِ کـِدر و لب پرش بود . 

به افکارم خاتمه دادم . رفتم برای آماده شدن و راهی کردن ِ  مسافرم ... 

مثل آخرین لقمه ای که طعمش با کل غذا متفاوت است ، لحظات رفتن هم  متفاوت اند انگار   کسی که میرود ماندنش برایت دل چسب تر میشود  . موجودی که نه حرف زدن میدانست نه هم دردی بلد بود و نه دستی برای نوازش داشت ، این بی زبان ِ آرام ..عجیب احساس وابستگی مرا به خودش در در گیر کرده بود  . .

پارک خلـوت بود و رهگذر ها بی حوصله . اما میشد در چهر ه ی پیرد مردهای پشت میز شطرنج نشسته  و پیر زن هایی که تجمع ای محدود اما صمیمی داشتند و بچه هایی که از معنای زندگی فارغ بودند ، یک دل سیر رنگ زندگی را تماشا کنی و خسته نشوی . .

من هم رهگذر بودم و ... بی حوصله ، قدم هایم را تند تر برداشتم و به حوض رسیدم ، هیاهوی ماهی بیشتر شده بود ، انگار تازه فهمیده بود که برای قدم زدن با هم سایه اش به پارک نیامده است  . نزدیک حوض ِ  رنگ و رو رفته ی پارک رسیدم . چند دقیقه ای به آب راکت و فواره های بی حال نگاه کردم و بعد نگاهم به تنگ در دستم افتاد .

انگار ماهی داشت نگاهم میکرد ؛ و من نمیدانم آن لحظه چند ثانیه ، چند دقیقه ، چند ساعت شاید هم چند سال نمیدانم چقدر طول کشید که من 

خیره مانده بودم به ماهی ...

به خود که آمدم ،  دیدم ... روی مبل قدیمی از مد افتاده ام که همیشه رو بروی پنجره بود لم داده ام ، و دستانم جرعه جرعه گرمای فنجان چای را قورت می دهد . ساعات ساعاتی بود که ماه بساط ِ بزم ستاره هایش تا آسمان هفتم هم پهن بود .

سرم متمایل شد سمت طاقچه و تنگ و ماهی ...

لبخند ِ سرحالی نقش بست بر لبهایم و خوش حال از آن لحظه ای که دلم به التماس ِ چشمای این بی زبان ِ آرام تصمیش عوض شد .

 

مریمـــ. جاوید


 



برچسب‌ها:
ماهی عاشقانه عکس داستانک متن ادبی دل نوشت عکس ماهی
+ تاریخ سه شنبه 93/2/30ساعت 11:47 عصر نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر

عکس پنجره


هر روز عصر

پشت ِ پنجره

دل شوره گی تسبیح میکنم 

شمعدانی های طاقچه 

بی اجازه گل میدهند 

باد مینوازد 

و حریر ِ آویخته از شیشه 

به هوای اردی بهشت

میرقصد 

استکان ها هم 

عاشقانه 

منتظر ِ چای 

می نشینند 

کاشی های  حیاط 

بوی نم می گیرند 

و پای هر رهگذر ِ کوچه 

دل من میلرزد 

 شاخه ی انجیر ِ حیاط ِ  همسایه 

چشم مرا میگیرد 

و نمیبینم 

که از آن دور دست ها

تو داری میایی 

...

میبینی 

که مرا جز تو 

دگر درخواستی نیست 

میبینی

با چه شوری

همه منتظرند 

تا دوباره

تـــــــــو 

در تن ِ یک عصر ِدل انگیز بهار 

جوانه بزنی 


مریمـــــ جاوید 

 



برچسب‌ها:
عصر امامزمان عکس زیبا متن ادبی عاشقانه جز تو
+ تاریخ چهارشنبه 93/2/17ساعت 12:6 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر

 

مــــن اینک در رواق کهکــــشان هــــا


در مــــیان ابــــرهای بارور  ز بــــاران ها


در آوای حـــــزین انگیز کـــــاروان هــــا


در آن رنگـــــین کمـــــان بی رنــــگ 


در آن اشکـــــی که بر مژگان نشسته


در آن جـــــامی که خـــــالی ز می مانده 


در آوایی که برمیــــــخیزد از نــــــی

 

من نشــــانی از تو می بینـــــم 


غریبــــــانه سراغی از تو می گـــــیرم


بـــگذار بمانم در این حال عجیبــــم 


نگـــــو که من غوطـــــه ور رویا شده ام



برچسب‌ها:
عاشقانه
+ تاریخ پنج شنبه 92/5/17ساعت 2:23 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر

 

عکس عاشقانه

 

 

 

 حوالی رویاهایم که قدم میزنم


میبینم خیابان را با بوی باران دوست دارم


و خودم را با بوی تو…

 


 



برچسب‌ها:
عاشقانه متن زیبا من وتو_باران-دوستت دارم -رویاهایم
+ تاریخ پنج شنبه 92/4/20ساعت 2:59 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر

 

عکس

 

 

 

آسانسوری شده ام تنها در برجی متروک

 


که سال هاست بهانه ای برای اوج گرفتن نداشته است

 


به خانه ام بیا خسته ام از این همه ایستادگی...

 

 



برچسب‌ها:
عاشقانه تنهایی دوستت دارم غمگین دل شکسته جملات عاشقانه
+ تاریخ پنج شنبه 92/4/20ساعت 2:32 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر

 

 

 

نسلی هستیم که روزها می خوابیم


و شب ها بیداریم


چون تاریکی شب برامون قــابــل تحمل تر از تاریکی ر وزهامونه...

 

 




برچسب‌ها:
عاشقانه دل تنگی تنهایی جوانان دوست داشتن
+ تاریخ پنج شنبه 92/4/20ساعت 2:18 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر

 

 

 

 

 

گاهی ارزش داره از همه چیزت بگذری 



تا لبخند رو به لبای یکی هدیه کنی 
 



گاهی میتونی با یه کار کوچیک همون لبخند رو بکاری رو لباش 

  

گاهی مهم اینه که بخوای بخندونی

  

اون وقت خدا هم میخنده 
 



گاهی از خودت بگذر ... فقط گاهی ..




برچسب‌ها:
عاشقانه من جملات ناب لبخند دل گرفته دل شکسته
+ تاریخ پنج شنبه 92/4/20ساعت 2:0 صبح نویسنده مریمــــ . جاوید | نظر